.....................



دعای با برکت

 

Imageهمه چيز نابود شده بود. ملخها تمام بوته‌ها را خورده بودند. عيساي پير روي سنگي نشسته بود و با اندوه به جاليزش نگاه مي‌كرد. چيزي نمانده بود؛ جز بوته‌هايي گوشه و كنار . عيسي اوست به كمرش و بلند شد.

ملخها با شكم بر آمده نمي‌توانستند پرواز كنند. عيسي چند ملخ را لگد كرد. شكمشان پر از سبزه بود. چه فايده! فقط همين جاليز را داشت. كوچك بود؛ امّا خدا روزي شان را مي‌داد. هر چه بيشتر راه مي‌رفت، ناراحت تر مي‌شد. اگر همسر پيرش مي‌فهميد سكته مي‌كرد و مي‌مرد. در فكر بود چه به همسرش بگويد. اگر جوان بود، مي‌رفت كارگري مي‌كرد. با حسرت آهي كشيد. صدايي شنيد. سواري كنار زمينش ايستاده بود. اشك در چشمانش حلقه زد.

بقیه داستان در ادامه مطلب...



:: برچسب‌ها: امروز یکشنبه 6 بهمن 1392,

ادامه مطلب

نوشته شده توسط محمد در

و ساعت 2:44 بعد از ظهر


کلاغ خسته

يكي بود يكي نبود، غير از خدا هيچ كس نبود.

كلاغ خسته به خانه ي پيرزني رفت. در كنار باغچه ي كوچك او نشست و خستگي در كرد. پيرزن در باغچه سبزي خوردن كاشته بود. كلاغ هوس كرد چند تا تربچه از زير خاك بيرون بكشد و بخورد. سرگرم نوك زدن به خاك ها شد. پيرزن از اتاق بيرون آمد. کلاغ را ديد. پيرزن عصباني شد. لنگه كفشي به طرف کلاغ پرتاب كردImage.

لنگه كفش به بال كلاغ خورد. چندتا از پرهاي کلاغ ريخت. كلاغ ترسيد. با وحشت پريد. روي پشت بام نشست. پيرزن كنار باغچه آمد. به باغچه اش آسيب نرسيده بود. خوشحال شد. نفس راحتي كشيد. به كلاغ نگاه كرد.

پيرزن گفت: « ... دفعه ي آخرت باشد كه به باغچه ي من چپ نگاه مي كني. اين دفعه فقط چند تا از پرهايت را از دست دادي، امّا دفعه ي ... ».

كلاغ گفت: « ... من كار بدي نكردم. گرسنه بودم. هوس كردم تربچه بخورم. غافل گيرم كردي و زدي... ».

بقیه داستان در ادامه مطلب....



:: برچسب‌ها: امروز یکشنبه 6 بهمن 1392,

ادامه مطلب

نوشته شده توسط محمد در

و ساعت 2:51 قبل از ظهر


نگین شکسته

 

Imageتا ضربه زد، رنگش پريد. هر نيمه‌ي آن به طرفي افتاد. دستان يونس مي‌لرزيد. دو نيمه‌ي ياقوت را برداشت. نگاهي به بيرون كرد. كسي نبود. بلند شد. انگشتر را در جعبه گذاشت. دو ياقوت را درياچه پيچيد. بايد فرار مي‌كرد. اگر فرمانده خليفه مي‌رسيد و مي‌فهميد. جلو دكان گردنش را مي‌زد. فوري دكانش را بست. اول صبح بود. قرار بود فرمانده بيايد. با شتاب به خانه‌اش رفت. از همسرش خواست، لوازم سفرش را ببيند و بيرون آمد. مي‌دويد. خانه امام ته كوچه بود همسايه خوبي بود. نزديك در چوبي ايستاد. پشت سرش را نگاه كرد. احساس مي‌كرد همه ديده‌اند چه شده. امّا كسي در كوچه نبود. چند بار كوبه را كوبيد. خدمتكاري در را باز كرد و گفت: «چه شده، مرد؟»

بقیه داستان در ادامه مطلب....



:: برچسب‌ها: امروز یکشنبه 6 بهمن 1392,

ادامه مطلب

نوشته شده توسط محمد در

و ساعت 2:40 قبل از ظهر


سگی با یک تکه گوشت

 

Imageسگ بزرگی طعمه ای را که شکار کرده بود، به سگ کوچک و ضعیفی بخشید. سگ کوچک از غذایی که به دست آورده بود، بسیار خوشحال شد، گوشت را به دندان گرفت و جست و خیز کنان به راه افتاد تا جای مناسبی پیدا کند و غذا بخورد. هنگام عبور از روی یک پل ناگهان چشمش به آب افتاد و از حرکت ایستاد. چون زیر پایش سگی را می دید که تکه ای گوشت در دهان گرفته است، با خودش گفت: «امروز روز من است، شانس به من رو کرده، به نظرم می آید که گوشت او از مال من بزرگ تر باشد.»

 

بقیه داستان در ادامه مطلب....



:: برچسب‌ها: امروز یک شنبه 6 بهمن 1392,

ادامه مطلب

نوشته شده توسط محمد در

و ساعت 2:28 قبل از ظهر


جک خنده دار

ای جانم …. دمش گرم داره نون در میاره هیچ کاره بدیم نیست ایول الله

خب نون حلاله دیگه هر چی باشه بهتر از خلافه دمش گرم ولی این روسری که گذاشته خیلی بهش میاد

 



:: برچسب‌ها: امروز شنبه 5 بهمن 1392,

نوشته شده توسط محمد در

و ساعت 1:50 قبل از ظهر


حکایت عروسک من

تفنگ پسر همسايه كيو كيو كرد. ماشين پسر همسايه قام قام كرد. قطار پسر همسايه هو‌هو چي‌چي كرد. اسب پسر همسايه پيتكو پيتكو كرد؛ امّا عروسك من آرام و آهسته يك گوشه به من زُل زده بود. من هم براي عروسكم دو تا گل‌سر خريدم. براي عروسكم يك لباس دوختم. براي عروسكم يك تخت چوبي ساختم. اي كاش من يك عروسك داشتم.

مترجم: فاطمه سادات ميرامامي



:: برچسب‌ها: امروز شنبه 5 بهمن 1392,

نوشته شده توسط محمد در

و ساعت 1:39 قبل از ظهر


حکایت سبز،زرد،قرمز

 

حکایت سبز،زرد،قرمز

 

لطفا به ادامه مطلب مراجعه کنید

تا اخر خوندین نظرم بدین بد نیس ثواب داره

بقیه در ادامه مطلب.......



:: برچسب‌ها: امروز شنبه 5 بهمن 1392,

ادامه مطلب

نوشته شده توسط محمد در

و ساعت 1:36 قبل از ظهر



.:: Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by boysnojavan ::.
.:: Design By :
wWw.loxblog.Com ::.




بســـــــم الله الـــــــــرحمن الرحیــــــم با سلام , و درود به پیشگاه عالم قدس امکان حضرت مهدی (عج) و همچنین نوجوانان عزیز ایران سربلند. به وبلاگ خودتتون خوش اومدید لطفا نظر یادتون نره




محمد




oyu
سامانه اطلاع رسانی سبد کالای حمایتی
داداشی کوچولو می خوام زیر16
آقا وحید شگفتی پسران ( نکات تربیتی )
داداش مرتضی (گلبرگی از خنده)
آقا مهدی ( عسل وب )
داداش محب گل ( دوستی با خدا )
جی پی اس موتور
جی پی اس مخفی خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان به پایگاه طالاع رسانی نوجوانان ایران زمین و آدرس boysnojavan.loxblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





قالب بلاگفا






کلبه داداشی کوچولوهای نازنین خوشکل
پرواز به مقصد نور
بچه ابی
داداشی داریوش مهربونم(رویای عاشقانه)
پایگاه خبری تیم فوتبال نوجوانان نفت و گاز گچساران
باشگاه فرهنگی ورزشی نفت گاز گچساران
مداح نوجوان تهرانی محمد سمائی
یاس و نرگس
فروشگاه کودک و نوجوان
ثبت نام خادمین شهداء
مداحان نوجوان
رسانه مجازی کودک و نوجوان
قاریان نوجوان
کودکانه دردانه 12
روخوانی قرآن آنلاین
زیارت مجازی حرم امام رضا (ع)
کتابخانه نوجوانان
ساختن وبلاگ
شماره پیمان کارها
حمل ته لنجی با ضمانت از دبی
خرید از چین
قلاده اموزشی ضد پارس سگ
الوقلیون

تمام لينکها







امروز یکشنبه 29 دی 1392 , امروز جمعه 4 بهمن 1392 , امروز دوشنبه 28 مرداد 1392 , امروز چهارشنبه 10 مهر 1392 , امروز شنبه 5 بهمن 1392 , امروز جمعه 25مرداد 1392 , امروز دوشنبه 8 مهر 1392 , امروز دوشنبه 1 مهر 1392 , امروز پنج شنبه 4 مهر 1392 , امروز جمعه 5 مهر 1392 , امروز جمعه 29 آذر 1392 , امروز سه شنبه 8 بهمن 1392 , امروز دوشنبه 7 بهمن 1392 , امروز یکشنبه 6 بهمن 1392 , امروز جمعه 25 مرداد 1392 ,




»تعداد بازديدها:
»کاربر: Admin


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 17
بازدید ماه : 247
بازدید کل : 113010
تعداد مطالب : 200
تعداد نظرات : 108
تعداد آنلاین : 1

Alternative content